شاعر: باقر زاده «بقا»

اى شفاى علّت بيمارها

 پيش تو آسان، همه دشوارها

اى سرور سينه صاحبدلان

 اى فروغ ديده بيدارها

اى به كينه ذات تو نابرده پى

 عقل‌ها، انديشه‌ها، پندارها

اى رهانيده ز طوفان بلا

 كشتى بى ناخدا را بارها

ريخته باران رحمت بى دريغ

 بر سر گل‌ها، به پاى خارها

كرده از ابر كرامت بهره‌مند

 خشک و تر، گلزارها، نى زارها

با خيال نرگس جادوى تو

 در ضمير عارفان گلزارها

مى‌كنم اقرار بر يكتايى‌ات

 دور باد از جان من انكارها

روز رستاخيز چشم پرسرشک

 با تو و لطف تو دارد كارها

تا چه خواهى كرد با شرمنده‌اى

 كز گنه دارد به كف طومارها

گر نگردد دستگيرم عفو تو

 واى بر من، با چنين كردارها

اين تو و اين لطف بى پايان تو

 اين من و اين بانگ استغفارها